بال فرشتگان را از جنس اشک های من ساخته اند وقتی به شوق دیدن پدر هر روز از لابه لای درِ خانه در قهقه ی دخترانه ام گونه هایم شکوفه ی لبخند می شد.
حالا چشم هایم همیشه شبنم صبح گاهی است که دست آفتاب را می گیرد تا در خیابان های شهر ردپای بابا را نشان اش بدهد .
بال فرشتگانرا از جنس اشک های من ساخته اند وقتی روبروی آینه دست مادر را لای به لای گیسوانم دنبال می کردم و عطر ریحانِ سفره مان با هر بوسه ، برکتِ پیشانی ام می شد
حالا من امیدوارتر از همیشه رو به آسمان می نگرم
حالا من جهان را تپنده تر از قلبم عاشقم
و خدا هر شب حوالی پنجره ام برای جویندگانِ محبت هزاران ستاره روشن می کند .
" بارما شریبی "