این روزها دیگر هر صدایی که می آید منتظرم تا تو باشی.

 

آتشی در سینه دارم که جز با دیدن رویت آرام نمیشود. 

آه ...چه طولانی شد این عطش ! چقدر جانگداز است این فراق!

چگونه تو در میان ما باشی و دیدار رویت ممکن نباشد؟ آیا جز این است که ما خود حجاب خودیم؟

مولا ! مددی کن. تو را به این جمعه های پر از آه قسم . ...بیا.