دیوار مهربانی هرچند پر ز چین است
بالا نرو که او هم شرمنده ی زمین است
من در هوای کوچه می سوزم ای "میانه"
آشفتگی ندارد تا رسم این چنین است
شب در سکوت و خلوت می شد تو هم نخوابی
زردی به گونه هایم کی ماه در جبین است
وقتی که خنده و لب کاری به هم ندارند
فرقی ندارد اهدا پس مانده ای ز جین است
گفتی بیا به پیشم از من طلب نما تو
من رند بی نیازم بخشندگی نه این است
من در "وصالِ" رویت چون شمع می گدازم
تا رسم خودپرستان بیگانگی ز دین است
پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۸ | 0:14