اشعار مولانا درباره خدا
اندر دل من، درون و بیرون همه ی او است
اندر تن من، جان و رگ و خون همه ی اوست
اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد؟!
بیچون باشد وجود من، چون همه ی اوست
متن زیبا از مولانا
خواب شب بر چشم خود کردم حرام
تا ببینم صبحدم سیمای دل
قد من هم چون کمان شد از رکوع
تا ببینم قامت و بالای دل
دنیا چو شب و تو آفتابی
خلقان همه ی صورت و تو جانی!
شعر عاشقانه مولانا
اي وصل تو، اصل شادمانی
هیچ نندیشم به جز دلخواه تو
دویی از خودبرون کردم، یکی دیدم دو عالم را
یکی جویم، یکی گویم، یکی دانم، یکی خوانم
اشعار مولانا درباره انسان
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
شعرهای آموزنده از مولانا
هر گه که دل از خلق جدا میبینم
احوال وجود با نوا میبینم
وان لحظه که بیخود نفسی بنشینم
عالم همه ی سر به سر ترا میبینم
یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۸ | 12:38


گاهی گمــان نمـی کنـی و مـی شـود