
رونق ایام جوانیست عشق
مایه کام دو جهانیست عشق
میل تحرک به فلک عشق داد
ذوق تجرد به ملک عشق داد
چون گل جان بوی تعشق گرفت
با گل تن رنگ تعلق گرفت
رابطه جان و تن ما ازوست
مردن ما، زیستن ما، ازوست
مه که به شب نوردهی یافته
پرتوی از مهر بر او تافته
خاک ز گردون نشود تابناک
تا اثر مهر نیفتد به خاک
زندگی دل به غم عاشقیست
تارک جان در قدم عاشقیست
**************
سر مقصود را مراقبه کن
نقد اوقات را محاسبه کن
باش در هر نظر ز اهل شعور
که به غفلت گذشته یا به حضور
هر چه جز حق ز لوح دل بتراش
بگذر از خلق و جمله حق را باش
رخت همت به خطه جان کش
بر رخ غیر، خط نسیان کش
در همه شغل باش واقف دل
تا نگردی ز شغل دل غافل
دل تو بیضهایست ناسوتی
حامل شاهباز لاهوتی
گر ازو تربیت نگیری باز
آید آن شاهباز در پرواز
ور تو در تربیت کنی تقصیر
گردد از این و آن فسادپذیر
تربیت چیست؟ آنکه بی گه و گاه
داریاش از نظر به غیر نگاه
بگسلی خویش از هوا و
روی او در خدای داری و بس!
**************
اگر ايران به جز ويرانسرا نيست
من اين ويرانسرا را دوست دارم
اگر تاريخِ ما افسانهرنگ است
من اين افسانهها را دوست دارم
نواى ناى ما گر جانگداز است
من اين ناى و نوا را دوست دارم
اگر آب و هوايش دلنشين نيست
من اين آب و هوا را دوست دارم
به شوق خارِ صحراهاى خشکش
من اين فرسوده پا را دوست دارم
من اين دلکش زمين را خواهم از جان
من اين روشن سما را دوست دارم
اگر بر من ز ايرانى رود زور
من اين زورآزما را دوست دارم
اگر آلوده دامانيد، اگر پاک
من اى مردم، شما را دوست دارم
گاهی گمــان نمـی کنـی و مـی شـود